میس دانتل

تمامی مطالب این بلاگ اورجینال و نتیجه ی چلانده شدگی اینجانب در مسیر زندگی می باشد

میس دانتل

تمامی مطالب این بلاگ اورجینال و نتیجه ی چلانده شدگی اینجانب در مسیر زندگی می باشد

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

لیله الرغائب یلدا شده است

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ق.ظ
دلش گرفته بود، دو سالی می شد که آدم دیگری شده بود، آن آدم همیشگی که به خیال مزد بندگی میکرد.
دو سالی می شد که دیگر صمیمی ترین ها این نوع جدیدش را درک نمی کردند، آدمی که تا دیروز هر حرکت درستی انجام می داد یا از بدی کردن سر پیچانده بود به آسمان نگاهی می انداخت و می گفت : " خدآیآ به خاطر تو این کار را کرده ام، حالا نوبت توست ... ". آن آدم حسابگر رفته بود جایی دور دست و آدمی مجنون برگشته بود.

دلش گرفته بود، درست زندگی می کرد و دیگر خدا را ناعادلی که او را به حقش نرسانده بود، نمی دانست.
نمی دانست این ناکامی ها تاوان کدامین گناهی است که به خاطرش نمی آید، اما می دانست مستحق است اگر خدا بخواهد گنه کرده و نکرده باید تلخ شد، خودش را مستحق می دانست اگر خدا اینطور خواسته بود.
شاید هم روزگار او را داخل یک لوپ از امتحانات کسل کننده ی جوانی گیر انداخته بود.

دلش گرفته بود، آنقدر دلش گرفته بود که نمی توانست با هیچ کس درد دل کند،یعنی دو سالی می شد که دیگر هیچ سینه ای برایش حکم سنگ صبور را پیدا نمی کرد، توی خودش می ریخت، شب هایش دیگر شب نبود،شب ها برایش سجاده بود،اشک بود، خدا بود و اینکه کاش انقدر این درد ادامه پیدا کند که تو مرا به خاطر همان گناهی که من نمیدانم کجا و کی رخ داده است، ببخشایی...

دلش گرفته بود، هر سال با شروع رجب به انتظار پنجشنبه شب می نشست، خودش را آماده می کرد، آماده می کرد برای یک شب تمام اشک شدن، دعا کردن، یک شب تمام عیار آمال و آرزو شدن، شبی که نباید از دست رود.
امسال هم مثل همه ی سال ها منتظر بود، برای حرم، برای اشک، روزه، نماز. آماده بود با همان دعای همیشگی، همان دعایی که بیش از ده سال از تاریخش میگذشت و هنوز انقضا پیدا نکرده بود، دعایی که به امید برآورده شدنش بیش از ده سال خوش بود، دعایی که یا گره اش باز می شد یا به نقطه ای میرسید که زندگی اش را متوقف کند درحالی که همچنان نفس می آید و می رود.
دو سالی می شد که برای او هر شب، شب لیله الرغاب شده بود، لیله الرغائبی که به صبح نمی رسید
« لیله الرغاب برایش یلدا شده بود ّ»
َشبی که نمی دانم تا به کی ادامه پیدا می کند...
۹۵/۰۱/۲۵ موافقین ۳ مخالفین ۰
باران طلایی

نظرات  (۷)

یه ذره زودتر میزاشتید وسط دو نیمه ی فوتبال میخوندم!خخخ.
حالا مجبورم تا فردا صبر کنم. ولی پیش پیش میگم مطلب خوبی خواهد بود!
۲۶ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۵۰ سیّد محمّد جعاوله
متن خوبی بود
پاسخ:
تشکر
۲۶ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۲۸ معصومه صادقی
برای من هم دعا کن الهام جان
پاسخ:
محتاجیم به دعا 
خیلی هم قشنگ! لذت بردم.
پاسخ:
لطف دارین :)
شبی که نمیدانم تا به کی ادامه پیدا میکند...

متن زیبا و دلنشینی بود..
دستتون درد نکنه
۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۵۴ یا فاطمة الزهراء
التماس دعا 
کاش برای همه هر شب شون لیلة الرغائب بشه
پاسخ:
خیلی زیبا است اما کمی غمش زیاده...
تشکر عزیز

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">