فحشهای حال خوب کن
یکی از جذابیتهای بزرگ زندگی من تضاد بین قیافهی گربه شرک طورم با درونیات اندک شیطانیام است. قیافهام خیلی وقتها از گیر و گورهای زندگی نجاتم میدهد، مثلا هر وقت اوضاع دانشگاه شلغم شوربا بود و دم در گیر میدادند کارت نشان بدهیم، تا کمر جلوی من خم میشدند و میگفتند : «خدا مرگم خانوم شما چرا؟»! (یک چیزی توی همین مایهها). یا مثل دوستانم اگر قرار بود با فرد مذکری دَدَر بروند به مامانهایشان میگفتند با الهام قرار داریم! ( واژهی الهام برای تمام خانمهایی که مرا میشناسند نوعی مهر تایید امنیتی به حساب میآید). خلاصه که با همین نیمچه قیافهی مظلوم، هم خودم منفعتهای زیادی بردهام هم رفیق رفقایم تا شده با این و آن خوش گذراندهاند!! البته گاهی هم برایم کسل کننده میشود، مثلا هر چند وقت یک بار ...
اتفاق میافتد که یک نفر لپم را محکم بین انگشتهایش بچلاند و مثلا بگوید: «آخی تو چه خوشگل قرمز میشی!» یا «آخی زورتون به این بچه رسیده!».گاهی از لوس بازیهایی که دیگران سرم در میآورند خسته میشوم یا آن قدر فکر میکنند کوچک هستم که دیگر از جوان ماندنم ذوق مرگ نمیشوم و بیشتر به تیریش قبایم برمیخورد! میدانید؟! چهره و قیافهای که جوانتر از سن و سال آدم باشد گاهی به جایی کشیده میشود که آدم حسابت نمیکنند! مثلا یادم است چند بار رانندههای تاکسی کرایه من را از مامانم نمیگرفتند و من اعصابم خط خطی میشد. اما برگردیم به قصد اصلیام و آن قسمت جذاب تضاد بین قیافه و درون، که هم به شدت هیجان انگیز است و هم تا حدودی ترسناک. گاهی از واکنشهای گوگول مگول طوری که آدمها نسبت به چهرهام نشان میدهند خوشم میآید و خودم را به خنگی میزنم و طوری وانمود میکنم که انگار موضوع را نگرفتهام و طرف مقابل سعی میکنند با زبانهای مختلف موضوع را حالیم کند. آن وقت شیطان درونم دهانش را اندازه غار باز میکند و قاه قاه به ساده لوحی راوی میخندد. گاهی به طرف مقابلم لبخند تحویل میدهم و خودم را موافق نشان میدهم. اینجا شیطان درونم بهترین انگشتم را مقابلش تکان میدهد و فحشهای خوبی که در سریال محبوبم _ _ _ _ _ یاد گرفته است را رویش امتحان میکند. من واقعنی واقعنی عین صورتم هم مظلوم هستم و هم تا جایی که دلتان بخواهد مودب. اما هیچ چیز مثل فحش دادن به در و دیوار، گرمی هوا، سیاستمدارانی که حالت را بد میکنند، آدمهایی که توی تبلیغات تلویزیونی جنگولک بازی در میآورند، بازیگرانی که بیشتر از حد معمول خوش قیافه هستند یا میزی که پایت بی هوا تویش کوبانده میشود، حالم را خوب نمیکند. البته من همیشه به چند دلیل از فحشهای خارجی استفاده میکنم، دلیلش این است که اگر ناخودآگاه از دهانم در رفتند مامان بابا زیاد متوجه نشوند، دلیل دومش این است که لعنتیها خوش آوا هستند و یک جور خوشمزهای توی دهان آدم میچرخند و انگار طرف مقابل خیلی خیلی مستحق خوردنشان است. ولی صادقانه بگویم توی این سریالهای خارجی طوری فحش میدهند که حالم خوب میشود ناخواسته سعی میکنم با همان لهجه شیرین آمریکایی یادشان بگیرم. خصوصا لهجه آن پسرکی که بهترین فحش دنیا را، حرف به حرف روی بند انگشتانش خالکوبی کرده است.