میس دانتل

تمامی مطالب این بلاگ اورجینال و نتیجه ی چلانده شدگی اینجانب در مسیر زندگی می باشد

میس دانتل

تمامی مطالب این بلاگ اورجینال و نتیجه ی چلانده شدگی اینجانب در مسیر زندگی می باشد

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

دلش گرفته بود، دو سالی می شد که آدم دیگری شده بود، آن آدم همیشگی که به خیال مزد بندگی میکرد.
دو سالی می شد که دیگر صمیمی ترین ها این نوع جدیدش را درک نمی کردند، آدمی که تا دیروز هر حرکت درستی انجام می داد یا از بدی کردن سر پیچانده بود به آسمان نگاهی می انداخت و می گفت : " خدآیآ به خاطر تو این کار را کرده ام، حالا نوبت توست ... ". آن آدم حسابگر رفته بود جایی دور دست و آدمی مجنون برگشته بود.

دلش گرفته بود، درست زندگی می کرد و دیگر خدا را ناعادلی که او را به حقش نرسانده بود، نمی دانست.
نمی دانست این ناکامی ها تاوان کدامین گناهی است که به خاطرش نمی آید، اما می دانست مستحق است اگر خدا بخواهد گنه کرده و نکرده باید تلخ شد، خودش را مستحق می دانست اگر خدا اینطور خواسته بود.
شاید هم روزگار او را داخل یک لوپ از امتحانات کسل کننده ی جوانی گیر انداخته بود.

دلش گرفته بود، آنقدر دلش گرفته بود که نمی توانست با هیچ کس درد دل کند،یعنی دو سالی می شد که دیگر هیچ سینه ای برایش حکم سنگ صبور را پیدا نمی کرد، توی خودش می ریخت، شب هایش دیگر شب نبود،شب ها برایش سجاده بود،اشک بود، خدا بود و اینکه کاش انقدر این درد ادامه پیدا کند که تو مرا به خاطر همان گناهی که من نمیدانم کجا و کی رخ داده است، ببخشایی...

دلش گرفته بود، هر سال با شروع رجب به انتظار پنجشنبه شب می نشست، خودش را آماده می کرد، آماده می کرد برای یک شب تمام اشک شدن، دعا کردن، یک شب تمام عیار آمال و آرزو شدن، شبی که نباید از دست رود.
امسال هم مثل همه ی سال ها منتظر بود، برای حرم، برای اشک، روزه، نماز. آماده بود با همان دعای همیشگی، همان دعایی که بیش از ده سال از تاریخش میگذشت و هنوز انقضا پیدا نکرده بود، دعایی که به امید برآورده شدنش بیش از ده سال خوش بود، دعایی که یا گره اش باز می شد یا به نقطه ای میرسید که زندگی اش را متوقف کند درحالی که همچنان نفس می آید و می رود.
دو سالی می شد که برای او هر شب، شب لیله الرغاب شده بود، لیله الرغائبی که به صبح نمی رسید
« لیله الرغاب برایش یلدا شده بود ّ»
َشبی که نمی دانم تا به کی ادامه پیدا می کند...
باران طلایی
۲۵ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۳۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۷ نظر

هرگز ندیدم در خیابان باشد و مقنعه ی تیره ی چانه دارش را سرش نکرده باشد،مهدکودک که می رفتم دلم می خواست یک بار هم که شده مثل مادر بیتا مانتویی تنگ و کوتاه بپوشد تا همه بدانند مادر من از مادر بیتا زیباتر وجوان تر است ، مثل مادر بیتا کفش های پاشنه بلند جلو باز بپوشد تا ناخن های لاک خورده ی سرخش از میان حفره ی کفش خودنمایی کند اما مامان من برعکس مادر بیتا که همیشه خوشگلی هایش در دید همه بود خودش را چادرپیچ می کرد.

دلش که می گرفت آهنگ گوش نمی داد، دستم را می گرفت و مرا با خود به حرم می برد.قرآن و زیارتنامه می خواند،نماز می خواند و زیر لب چیزهایی به گنبد امام رضا می گفت و من به آن گنبد کسل کننده ای که نمی دانستم چه چیز جذابی دارد که مادرم اینطور با این حجم وسیع دوستش دارد خیره می شدم.
هر وقت برای کسی مشکلی پیش می آمد مهم نبود که آن آدم من هستم،خواهرش هست یا قومی هفت پشت آن طرف تر، برای کمک کردن پیش قدم می شد، خودش را به دشواری می انداخت تا گره ای باز شود.
♡مادرم به من یاد داد زن بودن خود را ارزان عرضه کردن، نیست.
♡مهربانی اولین اصل زندگی است.
♡آدم ها فارغ از نسبتی که با تو دارند، انسان هستند.
♡ و امام رضا راه رسیدن به خدا است.

 ♡♡ خداوندآ نسل مادر من، مادر هایی که انسانیت،شرافت، رسم بندگی و سعادت رو یاد فرزندانشون میدن زیاد گردان و بهشون عمرباعزت و سلامتی عطا کن ♡♡


" برای دانلود با کیفیت روی تصویر کلیک کنید "

باران طلایی
۱۲ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۰۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ نظر

رویای بهار "عطر فروردین" است

معشوق به بزم و لعل او چون خون است

نجوای شراب و شیشه ی نآزک جام

امید زمان خدآ محول حآل است

من مانده ام و هـــــــزار هفت سین انگور

اینجآ ز حضورت ای مقلب نور است

از عرش به فرش خورده این دل انگار

مرحم که تویی مرا شکستن خوب است

سآل نو 
و من ز عشق شیرین، فرهآد

هر آن که تو با منی همان دم عید است

عطر خوش مهر نوبهآرآن "بــآران"

لیلی که تویی
تو رآ ستودن خوب است



سال جدید، سال میمون نماد شادی، انرژی و هوش، سال خودم رو بهتون تبریک عرض می کنم و کرور کرور خوش بختی و سلامتی و شروع سربلندی هایی که آرزوش رو دارین براتون خواستار هستم .
* هفت سین و شعرم تقدیم به شما :)

باران طلایی
۰۲ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۱۲ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ نظر