مادر من
هرگز ندیدم در خیابان باشد و مقنعه ی تیره ی چانه دارش را سرش نکرده باشد،مهدکودک که می رفتم دلم می خواست یک بار هم که شده مثل مادر بیتا مانتویی تنگ و کوتاه بپوشد تا همه بدانند مادر من از مادر بیتا زیباتر وجوان تر است ، مثل مادر بیتا کفش های پاشنه بلند جلو باز بپوشد تا ناخن های لاک خورده ی سرخش از میان حفره ی کفش خودنمایی کند اما مامان من برعکس مادر بیتا که همیشه خوشگلی هایش در دید همه بود خودش را چادرپیچ می کرد.
دلش که می گرفت آهنگ گوش نمی داد، دستم را می گرفت و مرا با خود به حرم می برد.قرآن و زیارتنامه می خواند،نماز می خواند و زیر لب چیزهایی به گنبد امام رضا می گفت و من به آن گنبد کسل کننده ای که نمی دانستم چه چیز جذابی دارد که مادرم اینطور با این حجم وسیع دوستش دارد خیره می شدم.
هر وقت برای کسی مشکلی پیش می آمد مهم نبود که آن آدم من هستم،خواهرش هست یا قومی هفت پشت آن طرف تر، برای کمک کردن پیش قدم می شد، خودش را به دشواری می انداخت تا گره ای باز شود.
♡مادرم به من یاد داد زن بودن خود را ارزان عرضه کردن، نیست.
♡مهربانی اولین اصل زندگی است.
♡آدم ها فارغ از نسبتی که با تو دارند، انسان هستند.
♡ و امام رضا راه رسیدن به خدا است.
♡♡ خداوندآ نسل مادر من، مادر هایی که انسانیت،شرافت، رسم بندگی و سعادت رو یاد فرزندانشون میدن زیاد گردان و بهشون عمرباعزت و سلامتی عطا کن ♡♡
" برای دانلود با کیفیت روی تصویر کلیک کنید "